نکته بیدار باش
طنز: آدمیان دوست مى رانند و دشمن مى نوازند
مردى روستایى، گاو خود را در آخور بست و به سراى خود رفت. شیرى آمد، گاو را خورد و در جاى او نشست. مدتى گذشت. مرد روستایى به آخور آمد تا گاو را آب و علف دهد. آخور چنان تاریک بود که روستایى ندانست که در جاى گاو، شیرى درنده نشسته است. بر سر شیر آمد و دست بر پشت او مى کشید و مى نواخت.
شیر در زیر نوازش هاى دست روستایى، به خنده افتاد و پیش خود گفت: راست است که مى گویند آدمیان، دوست مى رانند و دشمن مى نوازند» .
اگر مى دانست که چه کسى را مى نوازد، زهره اش پاره مى شد و جان مى داد.
آرى، آدمى گاه آرزوى چیزى یا کسى را مى کند که اگر حقیقت آن چیز یا کس را مى دانست و مى شناخت، مى گریخت، و چون دشمن خویش را نمى شناسد، گاه عمر خود را در خدمت او صرف مى کند، و در همه عمر عاشق او است.
!- مثنوى، دفتر دوم، ابیات 515 505 . ?
پیام شوم این غفلت، مانع رسیدن به عشق خدا، هم هست :
خواب و خورت ز مرتبه ى خویش دور کرد
آنگه رسى به عشق که بى خواب و خور شوى
حافظ
درباره این سایت